آرتینآرتین، تا این لحظه: 12 سال و 1 ماه و 25 روز سن داره

نیمی از من ، نیمی از تو

مادرِ عادی!

این مطلب و امروز از  دوست عزیز و مادر مهربون" سمانه عزیز" خوندم و آرامش عجیبی گرفتم!   روزگاری مــــُـــــد بود که مردم، با چیزهایی به هم پز می دادند!! چیزهایی فاقد ارزش حقیقی، مثل تمکن مالی، زیبایی ظاهری، موقعیت شغلی و … پز دادن و به رخ کشیدن به هیچ عنوان و با هیچ توجیحی قابل قبول و اخلاقی نیست … اما وا اسفا که روزگاری چون امروز، یکی از ارزش های والای انسانی، که جلوه ی بی بدیل مهر خداوندی ست دستمایه ی به رخ کشیدن شده است؛ مـــــــــــــــادری !!!! آری مادری! این روزها و در این مجازی کده،(که از بسیاری جهات کم از دنیای واقعی ندارد، و تاثیر آن بر زندگی واقعی غیر قابل اجتناب است) “مادری” دستما...
29 بهمن 1391

دایره لغات جوجه طلایی ما

پسرم قربون اون صدای قشنگت بشم. این روزا خیلی صحبت میکنی ولی کلمه هایی هست که دیگه با سعی و تلاش و با دقت ادا میکنی: ماما: مامان بابا: بابا آ بَ : آب و قشنگتر از همهههههههههه ممبه: پنبه! اینقدر با زور اینو میگی لب بالاییتو میبری تو و با کلی تلاش داد میزنی ممبههههههههههه!!!!! دی دی : جی جی ( شیر میخوای) جیششششششششش: جیز اَدَ : مدام با اشاره میگی یعنی این چیه! و ما باید توضیح بدیم هاب هاب : تاب تاب دست میزنی و با خوشحالی میگی : د    د      د      د ( با آهنگ دست دست) آدَ : آقا و کلی کلمه های نامفهوم دیگه که فقط من و بابا میدونیم یعنی چی ! کی بشه بیای و بگی ...
29 بهمن 1391

11 ماه تمام.......... پیش به سوی یک سالگی

پسر ناز من سلام! میبینی چقدر شیطون شدی! دیگه خیلی کم میتونم بیام و برات بنویسم! دیگه چیزی تا یک سالگیت نمونده! پارسال این موقع چقددددددددددددددر استرس و هیجان همراه با شادی داشتم! چقدر میترسیدم زودتر به دنیا بیای! همش نگران ریه هات بودم :-)))) چقدر فکر و خیال میکردم میترسیدم نتونم مادری کنم! و هزار تا فکر جور واجور دیگه! ولی بودن تو و رشد کردن تو در درونم و بعد اون تولدت!  باعث شد خیلی چیزهارو با تمام وجووووووووووود درک کنم انتظار درد لحظه دیدار خوشحالی و شعف اشک شوق حس مادری خستگی درماندگی پشیمانی ترس خنده از ته ته دل لذت زندگی محدودیت زیبایی   . . . .   از همه مهمتر شکر...
27 بهمن 1391

و باز هم ..........آرتین و پنبه!

خدا خیر پنبه پشمالوی مارو بده که این روزا شده بهترین همبازی تو گل پسر نازم! اینقدر دیدن بازی کردن! دنبال کردن ، توپ پرتاب کردن و ... شما دو تا دیدنی  و جذابه که دلم میخواد 24 ساعت دوربین به دست دنبالتون بدوم!   آماده برای حمله ............... هورااااااااااااااااااااا گرفتمش! به به چه بالش نرمی! تشک خوبی هم هست انگار! فقط خیلی وول میخوره و فرار............... بازی............. خستگی............ لم دادن بعد بازی!!!!!!!!!! عاشقتونم عزیزای دلم! آرتین شیطونم.... پنبه صبورم     ...
11 بهمن 1391

5 امین

٥ امین دندان هم نمایان شد........ پیش به سوی ششمین مرواردید   خدایا شکر
6 بهمن 1391

بازی در پارک

این روزهای ما با وجود یک پسرک شیطون که راه افتاده و همش میخواد راه بره و توپ شوت کنه و دنبال پنبه کنه ، حسابی قشنگ شده. اصلا فکرشو نمیکردم آرتین خان تنبل ما اینقدر زود راه بیفته! الان دیگه راه میری و توپ شوت میکنی! دنبال پنبه میکنی! میگیریشو موهاشو میکشی! دیگه تازگی ها خودتو کنترل میکنی و هر وقت خسته شدی آروم میشینی! دیگه مثل چند روز پیش شیرجه نمیزنی رو زمین!!!!!!!!!!!! دی ماه، ماه خوبی بود. رفتیم مسافرت که خیلی خیلی خوش گذشت. یک مسافرت سه روزه ولی رویایی و خاطره انگیز. یک شب هم پیش مامان بزرگ و بابابزرگ و عمو و زن عموت بودیم و تو تا تونستی براشون دلبری کردی. بعدشم رفتیم دریا و خدا اینقدر مهربون بود که هوارو ه...
2 بهمن 1391
1